یادداشت
گفتگو و گزارش

نجابت بهمئی ها قربانی غرض ورزی های سیاسی  

نجابت بهمئی ها قربانی غرض ورزی های سیاسی   
پیرمرد، آرام و بی دغدغه در گوشه ای از سیاه چادرش نشسته بود و به افق های  دور دست خیره شده بود. رد چشمانش را که دنبال میکردی، در منتهی الیه بلوط زارهای کوهستان به آبی آسمان می رسیدی. در اندیشه اش غوغایی بود و در ظاهرش آرامشی عمیق. سکوتش سُکرآور بود در هیاهوی همایش. صورت پر چین و سرمازده اش، دستان پینه بسته و زخم های عمیق کنارش چشمانش، قهرمانِ رمانهای " مارکز" را در ذهن  تداعی میکرد. مردمانی اصیل و استوار ، مهمانواز و شجاع، وفادار و نجیب... سلام کردم و احوالی پرسیدم، جواب سلامم را به مهربانی پاسخ گفت و مرا دعوت به نشستن کرد. کنارش نشستم دستم را گرفت ، از زبری دستانش میشد رنجی که در درازنای محرومیتش کشیده است را متصور شد. انگار سالها همکلام بودیم. برای من که یک کشاورز زاده ی روستانشین بودم  و " او" که یک دامدار عشایر زاده بود ، صداقت بالاترین پیوندمان بود. کلامش گیرائی و لحنش گرمی عجیبی داشت . زغالهای منتقلش به خاموشی گرائیده بود، فوتشان کرد تا گُر بگیرند، خاکستر شفافی زیر نور لطیف خورشیدِ فروردین؛  در هوا رقصان رقصان فضای " بهون" ( سیاه چادر) را پر کرد. دستانش را در هواچرخاند تا خاکستر بر سینی استکانها  ننشیند. لبخندی زد و گفت:  چایی کمی سرد شده.. پرسیدم: پدرجان چند سال داری؟ پاسخ داد: سن " سِجِلیم" ۶۳سال اما " درشت" بودم که" سِجِل" گرفتم. هیاهوی جشن و صدای گوشخراش باندها و بلندگوهای محوطه ی جشنواره، خُلقش را تنگ کرده بود. میگفت دلواپس بزغاله یش است که گرسنه در آغل مانده اند. پرسیدم از انقلاب راضی هستی؟ به آرامی سرش را برگرداند و به نرمی پرسید: اگر شما جوانها راضی نباشید، ما که در دوره ی " کِر رضا" " تَهلَخاری" زیاد دیدیم،قربونِ خدا با این انقلاب. مکثی کرد دنباله دار.. این بار رد نگاهش گم بود هم در افق و هم در تفکر. پلک نمیزد. ساکت شده بود. من دلواپس که چه خواهد گفت... با لبخند برگشت و بالحنی پر طنین گفت: برادر، خدا نگهدار امام و انقلاب باشه.. از آیت الله خامنه ای گفت و رشادت های سردار سلیمانی... از بایوجمان نیای بزرگشان گفت تا خداکرم خان و مبارزاتش با شاه.. از تاریخ و تبارش گفت که در طول تاریخ چه رشادت ها داشتند و چه سختی ها دیدند..از کوچ ها و گوسفندانش گفت، از هیزم هایی که شکسته و از قصه های ایلش.. از مشک وملار گفت تا بهون و خَلال.. از روزهایی که نان و ماست میخورد و این روزها که پلو میخورد ولی " قُوَّت" نان را هم ندارد. لحن کلامش گیرا بود. سوزناک سخن میگفت. پرسیدم اینجا چکار میکنی؟ چطور به این همایش آمده ای؟ روی بالشش تکانی خورد و گفت : از طرف دهیار و بخشدار دعوت شده ایم ، گفتند همایش بهمئی هاست و ما هم آمدیم. یک روز آمدیم و سیاه چادر زدیم و امروز هم در خدمت مسولان هستیم. پرسیدم: خسته نشدی؟ گفت: با دیدن این همه" خَلایق" نه خسته  نیستم.. این همه " گَویل" بهمئی ام  از همه جا آمده اند خوشحال شده ام. به تبارش مینازید و مدام از تاریخ و فرهنگش سخن میگفت. از دهیارشان  و بخشدار دیشموک تشکر میکرد. گلایه هم داشت. از فقر و محرمیت و بیکاری فرزاندنش تا بی آبی. چندبار برایم چای ریخت، پرسیدم :میدانی چه کسی سخنرانی دارد؟ پاسخ داد: " ها، نماینده و یَه پِیایَلی". چند خانواده ی بهمئی وارد بِهون شدند، میگفتند از قلعه تُل خوزستان آمده اند و قصد خرید صنایع دستی از پیرمرد را داشتند. من هم یک گردنبند " مِهلَو" خریدم، پیشانی اش را بوسیدم و از بهون بیرون آمدم، بویِ تَش و چاله در فضا طراوت عجیبی به پاکرده بود. روبروی جایگاه ولوله ای برپا بود. سخنرانی و سیاست... هر چه گوش کردم حرفی از رشادت های بهمئی ها نزدند. از فرهنگ و سنن و آداب و رسومشان حتی کوچکترین اشاره ای نبود.. نه از دبیر همایش، نه ازمدیر فرهنگ و ارشاد استان و نه نماینده و نه فرماندار... بهمئی ها در خاک خودشان همایش برگزار کردند و مظلوم واقع شدند. آن همه زحمت که دهیاران کشیده بودند.آن همه انرژی که بخشدار دیشموک صرف برگزاری این همایش کرد، تلاش جوانان برای برپائی سیاه چادر ها، همت شورای دیشموک در انسجام و نظم فیزیکی مکان جشنواره، زحمات نیروی انتظامی و همه ی پرسنل خدوم ادارات دیشموک تنها و تنها بر اساس غرض ورزی یک فرد بر باد رفت. یک فرد مغرض با یک تیتر عجولانه ، اهمیت اتحاد اقوام بهمئی را کمرنگ جلوه داد. رسانه ها به سوی برداشت های سیاسی روی آوردند. نه از فرهنگ و جغرافیای بهمئی نوشتند و نه از هنر و صنایع دستی این ایل شجاع. نه از سبکهای غنی موسیقیایی بهمئی حرفی زده شد و نه از مکتب های غنی اشعار و شاعران این ایلِ بزرگ. به راستی چرا در حضور آقای دکتر دهبانی پور و دکتر کاظمی جو متولیان امر فرهنگ و ارشاد استان شاهد این بی اخلاقی و بی انصافی رسانه ای بودیم؟ اقدام و عمل این دو عزیز متولی در مقابل این حرکت رسانه ای، تاکنون چه بوده است؟ هر چند همگان نیک میدانند که پشت پرده ی تلفنهای فشار بر بخشدار و اداره ی ارشاد و حتی درخواست برنامه ی سین از متولیان  این دو نهاد عقبه ای سیاسی داشته و دارد و حتی مخالفت با نصب بنر نمایندگان کهگیلویه و باغملک و سخنرانی های این دو رجال سیاسی عامل حاشیه ها بوده است اما چرا برخی ها اتحاد یک ایل بزرگ را به بازی می گیرند؟ خبرنگاری که تیتر مغرضانه اش ، آرامش یک جامعه را به هم میریزد با ماشین کدام مسول در دیشموک حضور پیدا کرده بود؟ چگونه میشود که از میان این همه خبرنگار کهگیلویه ای ، فقط یک شخص با تفکر معلوم الحال و ارادت های ویژه به یکی از نمایندگان ادوار کهگیلویه ، برای پوشش خبری این همایش انتخاب میشود و با صرف هزینه ی دولت به ملت و جامعه ی کهگیلویه دهن کجی میکند؟ آقایان مسول در استان: مسولان حاضر در جلسه ی قبل از ظهر در بخشداری دیشموک، خبرنگارانی که به همایش ایل بهمئی رنگ بی مهری افشاندید، همه ی شما در محضر خداوند به تک تک افرادی که برای برگزاری این همایش تلاش کردند و به همه ی برادران و خواهران بزرگوارمان در ایل بهمئی بدهکارید. همه ی افراد موظف به عذرخواهی از ایل رشید بهمئی هستید. اکنون که در پاسداشت اولین هفته ی برگزاری همایش ایل بهمئی این مرقومه را قلمی میکنم، مطمئنم پیرمرد شریف بهمئی هنوز به بزغاله های گرسنه اش فکر میکند و فرزندان بیکارش. مطمئنم برخی ها سند غرض ورزی هایشان را با بنزین دولتی و صداقت بهمئی ها مُهر زدند  تا روسیاه شود هر که در او غَل باشد. ای کاش بزغاله های پیرمرد سیر بودند تا با گویش شیرینش، از آداب و فرهنگ و رسوم بهمئی بیشتر میفهمیدم، کاری که مسولان فراموش کرده بودند.
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 ناشناس 1397/1/31 11:9:18

    خداوکیلی شما و محبیان دنبال چی هستید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها